مارا دنبال کنید : 

مديريت دانش، انشعابي از ادبيات سازمان يادگيرنده است. يادگيري در سازمان‌ها افراد را ملزم می‌کند كه نسبت به انتقال اطلاعاتي كه ساير افراد مي‌توانند مورد استفاده قرار دهند، اقدام كنند. مديريت دانش به فرايندي اشاره دارد كه در آن سازمان‌ها داده‌ها و اطلاعاتي را كه در دسترس آن‌ها وجود دارد ارزيابي می‌کنند و پاسخي به اين نگراني است كه افراد بايستي قادر به تبديل يادگيري خود به دانش قابل استفاده باشند. در طول فرايند مديريت دانش،دانش دستخوش تغييرات مختلف می‌شود و بخشي از اطلاعات از بين می‌رود.بنابراين بايستي از روند اتلاف اطلاعات مفيد، جلوگيري كرد.

مفهوم مدیریت دانش : مدیریت دانش طیف وسیعی از فعالیت‌ها است که برای مدیریت، مبادله، خلق یا ارتقای سرمایه‌های فکری در سطح کلان به کار می‌رود.

مدیریت دانش طراحی هوشمندانه فرایندها، ابزار، ساختار و غیره با قصد افزایش، نوسازی، اشتراک یا بهبود استفاده از دانش است که در هرکدام از سه عنصر سرمایه فکری یعنی ساختاری، انسانی و اجتماعی نمایان می‌شود.

مدیریت دانش فرایندی است که به سازمان‌ها کمک می‌کند تا اطلاعات و مهارت‌های مهم را که به‌عنوان حافظه سازمانی محسوب می‌شود و به طور معمول به صورت سازماندهی نشده وجود دارند، شناسایی، انتخاب، سازماندهی و منتشر نمایند. این امر مدیریت سازمان‌ها را برای حل مسائل یادگیری، برنامه‌ریزی راهبردی و تصمیم‌گیری‌های پویا به صورت کارا و مؤثر قادر می‌سازد.

در10 سال گذشته بيش از7 هزار عنوان مقاله علمي معتبر در مجلات و كنفرانس‌هاي علمي درباره مديريت دانش سازماني منتشر شده است كه هر يك از زاویه‌ای خاص، مسئله را مورد تحقيق قرار داده‌اند. مديريت دانش سازماني مجموعه‌ای از راهكارهاست كه به‌منظور فهم هر چه بيشتر و به به‌کارگیری دانش در سازمان ارائه می‌شود.

مديريت دانش سازماني، سياستي سازمان يافته است كه روش‌ها و راهكارهاي شناسايي، ارزيابي، سازماندهي و به‌کارگیری دانش سازماني را براي رسيدن به اهداف موردنظر تعريف می‌کند.

لازم است تا مديريت دانش را طرحي مديريتي و يكپارچه دانست كه بر هدف‌هاي استراتژيك سازمان تمركز يافته، بر محورهاي كسب و كار حركت می‌کند و از تكنولوژي اطلاعات ياري می‌گیرد.

مديريت دانش، پالايش فرايندهاي سازماني است كه از تركيب و هم‌افزایی فرايندهاي اطلاعات، ظرفيت فناوري و قابليت نوآوري نيروي انساني به دست می‌آید. مديريت دانش درواقع تلفيق دانش آشكار و پنهان موجود در سازمان با فناوري است. صاحب‌نظران، دهه 1980 را دهه كيفيت با تأکید بر دستيابي به كيفيت بهتر با استفاده از قدرت فكري كاركنان می‌دانند. دهه 1990 را دهه مهندسي مجدد با استفاده از فناوري براي بهبود كسب و كار و كاهش هزينه‌ها و دهه 2000 را «دهه مديريت دانش» لقب داده‌اند. اصل مديريت دانش، تبديل دانش ضمني به دانش تصريحي در سازمان‌هاست و سازمان‌هاي دانش‌محور تلاش می‌کنند دانش ضمني را كه در بدنه سازمان است، بيرون كشيد، كدگذاري نمايند. اين سازمان‌ها را سازمان‌هاي يادگيرنده می‌نامند.

با بررسی و کند و کاو در مدل‌های مختلف ارائه شده برای مدیریت دانش می توان گفت؛ چهار موضوع: تسهیم دانش، حفظ دانش، انتقال دانش و فرهنگ دانش چهار عنوانی هستند که به لحاظ قرابت مفهومی در همه مدل‌ها دیده می شوند و با پیاده‌سازی این موضوعات در سازمان می توان به سازمانی یادگیرنده، نوآور و خلاق تبدیل گشت که در حل مسائل پویا، در تصمیم گیری متعالی. در رقابت نوآور و متمایز است و از کارکنانی زبده، با مهارت و با تجربه برخوردار است. در شکل زیر چارچوب مدیریت دانش را مشاهده می کنید:

چارچوب مدیریت دانش سازمان بهره‌وری آسیایی(APO) – دانشکار

چارچوب مفهومی مدیریت دانش (بهبودی، 1394)

مدیریت دانش و نوآوری در سازمان

نوآوری در سازمان­ها جهت حل مسایل موجود و همگامی با محیط به معنی پردازش وارونه اطلاعات نیست. در تعریف دوباره مسایل و راه حل‌های بازسازی محیطی داخلی، اقدام به تولید دانش و اطلاعات را در فرآیندها اجرایی می‌کنند . فرایند خلاقیت و نوآوری، یك منبع سازمانی و عامل موفقیت در سازمان است. البته به این نکته باید توجه داشت که نباید نوآوری را فقط در طراحی و تولید محصولات و خدمات دانست بلکه صحبت از نوآوری در تمام بخش­های سازمان می باشد؛ این امر می تواند نوآوری در فرآیند تولید، فرآیند جذب و استخدام نیروی انسانی، تبلیغات و بازاریابی، نوآوری در فرآیند انجام پروژه و… باشد.

نوآوری عبارتست از فرآیند خلق چیزهای متفاوت و زمانی به وقوع میپیوندد که دانش و طرز تفکر موجود تبدیل به مزیتی جدید گردد، مانند فرآیندها و خدمات اصلاح شده و جدید. سازمان­ها دریافته اندبه منظور سازگاری با فضای عصر اطلاعات، چنین رویه ای باید تغییر نمایند. حوزه‌ها و ادارات سازمان­های مجبور به تحول تدریجی به سوی سازمان‌های شبکه ای شده‌اند. این سازمان‌ها با دیگر ادارات همکاری کرده تا از اطلاعات و تخصص موجود در داخل و خارج از سازمان‌هایشان بهر برده و درس بیاموزند.

سازمان‌ها مدام در حال رقابت هستند، رقابت نیز نیازمند به نوآوری مستمر است و محرک اصلی این نوآوری دانش می باشد، این دانش است که به عنوان محركی مهم در فرآیند خلاقیت و نوآوری ایفای نقش می کند؛ بنابراین مهمترین عامل نوآوری در سازمان، مدیریت اثربخش دانش و جهت دهی فعالیت‏های مدیریت دانش برای ایجاد سازمانی نوآور است

هنگامی که یک جو سازمانی قوی در خصوص نوآوری و خلاقیت در کانون توجه مدیریت تمامی سازمان‌ها ایجاد می‌گردد، خود به خود کارکنان و مدیران نیز خود را مشغول به فعالیت در یک فرهنگ سازمانی جامع می یابند. یک چنین فضایی از ایده‌های جدید استقبال نموده و راه‌های جدید انجام وظیفه را پدیدار می‌سازد.

افزایش توجه به بهره‌گیری از فناوری اطلاعات و سیستم‌های اطلاعات مدیریت، اصلی ترین ابزار مدیریت دانش را شکل میدهند. سازمان‌هایی که به منظور ایجاد فرهنگ سازمانی دانش محور، تشویق به کسب و شناسایی و اشتراک‌گذاری دانش می نمایند، در صورتی که با فناوری مناسب در صدد برپایی سیستم مدیریت دانش باشند، قادر خواهند بود کارکنان دانشی خود را بپرورانند که این راهبرد از ضروریات موفقیت در عصر حاضر است.

دستیابی به بهترین درجه از همفکری و ملاحظات مربوطه که قابلیت مطرح شدن را داشته باشند یا منجر به تاخیر پیشرفت به سوی یک هدف می گردند که این یکی از اهداف مدیریت دانش می باشد. حمایت از تصمیم گیری راهبردی، رشد تجارت و نظارت بر رقبای سازمان به عنوان هدف اجرای هوش تجاری شناخته می شوند. بدون شک، سباهت های قطعی بین مدیریت دانش و همچنین هوش تجاری وجود دارد. به طور کلی، تمرکز مدیریت دانش بر ادراک (شناخت) است. این مقوله همچنین بر اهمیت نواوری دانش تاکید داشته و میزان نظام یافتگی ان را بررسی می کند. به همین ترتیب، هوش تجاری در وهله اول بر تکنولوژی و دیتا تمرکز دارد، که تاثیر کاربردی ان در حقیقت ارتباط تنگاتنگی با مهارت های کاربر به عنوان افرادی دارد که معمولا از تحلیل کمّی تخصص فنی برای حل مسائل تجاری با کمک سیستم هوش تجاری در ارتباط می باشد. تفاوت های اساسی نیز وجود دارد، در حالی که هر دو مفهوم هوش تجاری و مدیریت دانش دارای اهداف مشابهی در سطوح بالا می باشند. این تفاوت ها را باید در نحوه بکارگیری آن ها به منظور دستیابی به اهداف مشاهده کرد. در حالی که ارزش هوش تجاری و محصولات آن، یعنی همان تحلیل فرصت را می توان در کارایی آ« به عنوان یک ابزار تصمیم گیری مشاهده نمود، ارزش مدیریت دانش در قابلیت سازمان برای شناسایی، تحصیل و استفاده مجدد از دانش بوده که بهترین حالت آن را می توان در بهترین روش ها مشاهده کرد به نحوی که می تواند منجر به صرفه‏جوئی در زمان، تلاش و منابع یک سازمان گردد. تفاوت دیگر بین مدیریت دانش و هوش تجاری شدت آن هاست. هوش تجاری به طور تدریجی از طریق سیستم های خدمات مبادلاتی توسعه یافته است، همانند سیستم های ادارۀ اطلاعات، سیستم های مدیریت اطلاعات و سیستم های پشتیبانی از تصمیمات. مدیریت دانش در واقع همان روش ها و ایده های مدیریتی در دوره توسعۀ اقتصاد علمی می باشد. این مقوله تاکید دارد که دانش پر اهمیت ترین منبع و سرمایه راهبردی بوده، مزیت رقابتی شرکت ها بر خلق دانش، انتشار و کاربرد ان اتکا دارد. هوش تجاری اغلب با منابع دیتا در ارتباط است. از ان جا که هدف آن مرتب نمودن و ساختار بخشیدن به منابع اطلاعاتی می باشد، کل فرایند هوش تجاری نسبتا بسته و مستقل می باشد. هوش تجاری همچنین بر تلفیق و ادغام ریخت شناسی بیرونی اطلاعات تمرکز دارد. از طرف دیگر، سیستم مدیریت دانش با منابع دانش در ارتباط است، اشتراک دانش و نوآوری نیز اهداف اولیه ان به شمار می روند. برای سازمان، در حالی که هوش تجاری به مدیریت اطلاعات عینی در عالم واقع می پردازد، سیستم مدیریت دانش به دنبال اقدامات فراگیر و دانش فردی است. در نهایت، تفاوت بین هوش تجاری و مدیریت دانش در تکنولوژی اصلی است. تکنولوژی اصلی مدیریت دانش همچنین در مدیریت اسناد، علوم مهندسی گروه افزار ها، متن کاوی، تکنولوژی بازیابی، پرتال های دانش مشاغل و مواردی از این قبیل وجود دارد، از طرف دیگر، هوش تجاری معانی بیشتری را به تحلیل داده ها افزوده و تکنولوژی های اصلی ان متشکل از انبار داده، پردازش تحلیلی آنلاین، داده کاوی و پرتال های مشاغل می باشد. اما داده کاوی: داده‌کاوی به مفهوم استخراج اطلاعات نهان و یا الگوها و روابط مشخص در حجم زیادی از داده‌ها در یک یا چند بانک اطلاعاتی بزرگ است. هدف نهایی داده کاوی، استخراج دانش معتبر و سودمند از پایگاه‌های دادگان عظیم است. از این رو، داده کاوی ممکن است نقشی فعال برای ایجاد دانش داشته باشد. دانشی که می‌تواند، برای بهبود تصمیم‌گیری‌ها استفاده شود.

چه موقع و كجا داده‌كاوي نياز است؟
  • مسئله ای پيچيده و ناساخت يافته و يا نيمه ساخت يافته وجود داشته باشد.
  • داده‌های مرتبط وجود داشته باشند و به آنها دسترسی داشت.
  • داده ها در يكجا مجتمع شده و انباره داده ها ايجاد شود.
  • توانايی كامپيوترها امكان استفاده از نرم افزارهای مرتبط با داده كاوی را به ما بدهند.
  • مديران نياز به استفاده از دانش استخراج شده از داده ها را حس كرده باشند.